ويژگي هاي جوان و راهکارهاي ارتباط با او





درباره ي تعيين محدوده ي سن جواني همواره اختلاف نظر وجود داشته است ؛ اما به نظر مي رسد که بتوان دو ديدگاه را ولو به صورت فرضي و پيشنهادي - درباره ي جواني و محدوده ي آن ارايه کرد.
ديدگاهي که محدوده ي سني خاص را محدوده ي جواني مي داند و مثلاً بين سال هاي 18 تا 30 يا ... را محدوده ي جواني مي خواند.
ديدگاهي که به جاي تعيين سن و سال بيشتر به ويژگي ها مي پردازد و واجدان آن ويژگي ها را جوان تلقي مي کند.
به عنوان مثال در روايتي از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و اله ) آمده است که «خداوند هيچ پيامبري را مبعوث نکرده است ، مگر آن که «جوان» بوده است .(1)»
و حال آن که مي دانيم گوينده ي اين سخن ، خود در 40 سالگي به پيامبري رسيده است و کسي 40 سالگي را به سن جواني قلمداد نمي کند ؛ مگر آن که :
بگوييم پيامبر اسلام و ساير پيامبران درسني که به پيامبري رسيده اند پرشور، با حرارت، جستجوگر، شاداب و واجد ويژگي هاي جواني بوده اند.
يا آن که بگوييم به علت عمر طويل المده ي انسان هاي آن روزگار ، نه 40 سالگي که بيش از آن نيز سن جوان تلقي مي شده است. (2)
باري آنچه اينجا مقصود ماست و از کلمه جوان آن را منظور کرده ايم «جوان دانشجو» است که هم محدوده ي سني آن ها حدوداً مشخص ومعلوم است و هم ويژگي هاي آنان به چشم آمدني و مورد توجه است.
در اين نوشته ي کوتاه به برخي از ويژگي هاي دوران جواني اشاره مي شود و خلقيات جوان گذار مورد بررسي قرار مي گيرد . و سپس برخي راهکارها براي ارتباط با او بيان مي گردد.

خلقيات جوان

خلقيات يا به تعبير ديگر اخلاقيات و ويژگي هاي رفتاري افراد در سنين مختلف، متفاوت خواهد بود . چنانکه انتظارات اطرافيان نيز از افراد مختلف السن ، مختلف مي باشد . کسي از کودک انتظار ندارد رفتار بزرگان را از خود بروز دهد و به مشي آنان سلوک نمايد . اگر چنين اتفاقي افتاد ، همگان شگفت زده خواهند شد. چنانکه بروز رفتارهاي کودکانه از بزرگسالان حيرت و تعجب همگان را بر خواهد انگيخت.
جوان نيز به دليل موقعيت خويش واجد پاره اي از ويژگي هاست که به هيچ عنوان آن ويژگي ها به طور ذاتي مطرود و مقبول نيست ، بلکه طبيعت دوران جواني چنين ويژگي هايي را اقتضا مي کند.
آن چه مهم است ، تهذيب ، آراستگي و اصلاح و پالايش آن ويژگي هاست و به تعبير برخي ، مهم جهت دادن به آن ويژگي هاست . اگر ويژگي هاي جوان صيقل داده شود، يا جهت دار گردد ، چه بسا نيکو ، دلپذير و خوشايند خواهد شد.
ما در اينجا به پاره اي از اين ويژگي ها اشاره مي نماييم :

1. جوان استقلال طلب است .

چنانکه گفته شد جواني حد فاصل ميان نوجواني و ميانسالي است . يکي از اساسي ترين ويژگي هاي کودک يا حتي نوجوان وابسته بودن اوست. مثلاً کودک به پدر و مادر ، اطرافيان و حتي آموزگاران خويش وابسته است. اين وابستگي تنها وابستگي عاطفي نيست ؛ بلکه در بروز رفتاها نيز نوعي مقلد و وابسته به شمار مي آيد . يا در تصميم گيري مستقل عمل نمي کند و به گونه اي احساس وابستگي مي نمايد.
اما جوان وابسته خو نيست و از تعلق و وابسته بودن گريزان است . او مي خواهد خود بينديشد ، خود تصميم بگيرد و خود رفتار نمايد . با آنکه ممکن است رفتارها و تصميم هاي او نادرست باشد ؛ اما به دليل حس استقلال طلبي و خودبسندگي، همه ي عوارض اين گريز از تعلق را مي پذيرد و بر پاي خويش مي ايستد.
اگر والدين يا حتي معلمان به دليل اين استقلال طلبي او را همواره به خود واگذار کنند، جوان دچار مشکل مي شود. شايد حتي اين خوي مثبت او به خلق ناهنجار مبدل گردد. از سويي عدم اعتماد به جوان و با زبان کودکانه با او سخن گفتن و در ريز و درشت امور او دخالت نمودن نه تنها اثر مثبتي بر جاي نخواهد گذاشت ، بلکه او را عصيان گر و پندگريز خواهد ساخت.

2. جوان در فشار و پرخاشگر است.

يکي از اساسي ترين خصائص بيولوژيکي جوان در فشار بودن و در نتيجه پرخاشگري اوست. کارکرد سيستم زيستي جوان والتهابات و غرايز مختلف وي به نوعي او را در فشار نشان مي دهد و نتيجه ي طبيعي اين در فشاربودن ، بروز رفتارهاي پرخاشگرايانه مي باشد. اگر خوي پرخاشگري او مورد توجه قرار نگيرد و صرفا به پيش زمينه هاي تعليمي و تربيتي ارجاع داده شود از اين رو زمينه ي ناديده گرفتن و حتي سرکوب آن فراهم آيد، نه تنها جوان رام و مطيع نمي شود، بلکه ممکن است به صورت موقتي نيروهاي سرکوب شده پنهان بماند و در موقعيتي ديگر و به صورت ضايعه و فاجعه بروز و ظهور نمايد . در هر صورت اين ويژگي جوان ، رفتار سنجيده منطقي و ظريف وروان شناسانه را طلب مي کند تا خصلت ياد شده به بحران منجر نشود.

3.جوان برتري جوست.

شايد اين ويژگي به نوعي با روحيه ي استقلال طلبي جوان در ارتباط باشد. مسلماً وقتي حس استقلال طلبي در جوان وجود داشته باشد، حس استعلا وبرتري طلبي از آن سرچشمه خواهد گرفت و جوان را همواره در رقابت و برتري جويي قرار خواهد داد.

4. جوان احساس خلأ مي کند.

به طور طبيعي جوان مثل کودک مورد توجه نيست و از اين رو اطراف خويش را خالي مي يابد. چنانکه گفته شد جوان استقلال طلب است و استقلال طلبي ممکن است گاه گاه به احساس خلأ منجر شود.چون خود تصميم مي گيرد، يا مي خواهد تصميم بگيرد و خود رفتار نمايد و مقلد و وابسته نباشد احساس خلأ به او دست مي دهد. اين احساس خلأ باعث مي شود که ؛
الف) خواهان جلب توجه باشد.
ب) به همدلي و همراهي ميل پيدا نمايد.
ج) رفتارهاي توجه برانگيز را از خويش بروز دهد. پوشش هاي متفاوت، الگوبرداري از مدل هاي غير بومي و عجيب ، فعاليت ها و حرکات احساسي، نمونه هايي است که نشان مي دهد رفتار جوان توجه برانگيز است.

5. جوان با بحران مواجه است.

برخي از بحران هايي که جوان با آن در چالش است، عبارتند از :

بحران شخصيت يا هويت

بحران هويت يا کيستي شناختي عمده ترين بحران جوان محسوب مي شود. شخصيت جوان شخصيت ثابت يا پايدار نيست و از اين رو همواره در معرض تزلزل است . انسان درکودکي، تنها مايه هاي شخصيتي را داراست ولي تشخص يافته نيست. در کهن روزي شخصيت او شکل پذيرفته و پابرجاست و عملکرد و رفتار او نشانگر شخصيت يا ناشي از شخصيت اوست. اما در فاصله ي اين دوره ، شخصيت انسان در حال شکل گيري است. يعني جواني مرحله ي شکل پذيري شخصيت آدمي است. حديث مشهور مي گويد «قلب جوان چون سرزمين مساعدي است که پذيرنده ي هر بذري است»
همين حالت پذيرش ، نشان از عدم شکل گيري شخصيت مي باشد و مهم آن که در همين دوره ، شکل گيري شخصيت صورت مي پذيرد. پس دوره ي جواني دوره ي انتقال از عدم تشخص به سوي شخصيت يافتن است و دوره ي انتقال ، دوره ي بحران هاست . عوامل مختلفي همانند :
-عوامل موروثي
-عوامل محيطي
-عوامل تربيتي و تلقي هاي فرهنگي
-ارزش هاي جمعي و هنجارهاي جاري
-شرايط خانوادگي
-و الگوهاي پيرامون و روحيه ي سرمشق پذيري
شخصيت جوان را شکل مي دهند. بازشناسي هر يک از عوامل ياد شده و شناخت ميزان تأثير و کارآيي و ظرفيت هرکدام در تکوين شخصيت و مواجهه منطقي با جنبه هاي منفي هر يک از عوامل پيش گفته مي تواند به شکل پذيري بهتر شخصيت جوان منجر گردد.

بحران روابط اجتماعي

اين بحران به ترديدها و تشکيک هاي جوان در تعاملات اجتماعي اشاره دارد. تلاش براي يافتن گروه همگون، آرمان گرايي جوان در دوست يابي و حتي عزلت وگوشه گيري از جمع و اموري از اين دست بحران روابط اجتماعي جوان را گزارش مي دهد.

بحران خانواده

احساس طرد از سوي خانواده ، تعارض بين خواست جوان و خواست خانواده ، گريز از خانه وخيابان گردي ، آروزي زندگي در خانواده ي متفاوت، پرخاش هاي مداوم جنسيت مختلف يک خانواده با همديگر ونشانه هايي از اين نوع، رگه هايي از بحران خانواده را نمايان مي سازد.

بحران جنسي

جوان به دليل نيازهاي ويژه يي دوران جواني و غريزه ي خدادادي که در او وجود دارد، در اين زمينه نيز دچار بحران مي گردد. حل قطعي و نهايي اين بحران، تنها با در آويختن به برخي موعظه ها ، مناسک و سوق دادن جوان از کشش زميني به جاذبه هاي آسماني امکان پذير نيست، درک موقعيت جوان و سپس نوعي فرهنگ سازي براي گذر از اين بحران و تجيه واقع گرايانه و نه مصلحت جويانه و نيز در صورت امکان تمهيد مقدماتي براي بهکام بودن مشروع او مي تواند به عنوان راهکاري براي حل بحران ياد شده قلمداد گردد.

بحران کار

اين بحران در کشورهايي که جوانان اکثريت جمعيت آن را تشکيل مي دهند، مشهودتر است. خاصه در کشورهايي که از يک سو جوان به مدارج عالي تحصيلي مي رسد و از سوي ديگر به دليل عدم هماهنگي دانش و صنعت و ناهمگوني نهاد آموزش و نهاد کار، کاري مناسب شأن و تحصيلات خويش نمي يابد.

راهکارهاي ارتباط با جوان

به دليل ويژگي هاي جوان و بحران هايي که او با آن مواجه است، ارتباط با جوان امري چندان ساده و آسان نيست . منظور از ارتباط سخن گفتن با او يا شنيدن سخن او نيست ؛ زيرا سخن گفتن هميشه نشانه ي ايجاد ارتباط نيست و چه بسا ارتباط يکسويه پديد آورد. به همين دليل مراد ما از ارتباط، ارتباط بين الطرفيني ، مداوم ، تأثير گذار و نتيجه بخش است که بدون شناخت دنياي جوان امکان ناپذير است. از همين رو در بخش نخست اين نوشته به خلقيات و بحران هاي جوان پرداخته شد تا با آشنايي کامل از روحيات، علائق و انگيزه ها و نيازهاي جوان به ارتباط با او همت گماشته شود.
در اين بخش به برخي از راهکارهاي ارتباط با جوان مي پردازيم .

1. درک موقعيت جوان

مهمترين راهکار براي ارتباط با جوان، شناخت و درک و دريافت درست موقعيت اوست. ما همواره به کسي که مشکل ما را جدي نمي انگارد يا رفتار ما را توجيه ناپذير مي شمارد، مي گوييم «اگر به جاي من بودي چه مي کردي ؟»
اين به جاي من بودن يعني درک موقعيت من که درک موقعيت، خود باعث مي شود، رفتارهاي فرد را بهتر تحليل و تبيين نماييم . جوان نيز در موقعيت خاصي زندگي مي کند. اگر بخواهيم با جوان صميمي و مرتبط باشيم و رفتارهاي وي را غير عقلاني قلمداد نکنيم و مدام بر او خرده نگيريم ، بايد از دريچه ي دنياي او به قضايا بنگريم .

2. شناخت نيازهاي جوان و برآوردن آن

جوان نيازهاي متفاوتي دارد. هر يک از نيازهاي او به يکي از حوزه هاي شخصيتي او مربوط مي شود. اگر جوان به محبت احساس نياز مي کند، اين نشانگر آن است که در حوزه شخصيتي دچار احساس خلأ مي باشد. نيازهاي عاطفي يکي از اساسي ترين نيازهاي اوست. هر يک از ما اگر نتوانيم ساير نيازهاي جوان را برآورده سازيم، دست کم مي توانيم از نظر عاطفه او را از احساس خلأ رهايي بخشيم .در هر صورت شناخت نياز جوان و در صورت امکان برآوردن آن نيازها مي تواند به ايجاد ارتباط با او مؤثر باشد.

3. سخن گفتن با جوان

خيلي ها با شنيدن واژه ي ارتباط به ياد حرف زدن مي افتند؛ يعني ارتباط و سخن گفتن را با يکديگر مترادف مي يابند و يا آن دو را با هم تداعي مي کنند. در حالي که حرف زدن تنها بخشي از ارتباط است و شايد کم اهميت ترين بخش ارتباط به حساب آيد.
حال که سخن گفتن و شنيدن در ايجاد ارتباط تأثير گذارند، بايد در نحوه ي حرف زدن ، نحوه ي شنيدن، انتخاب کلمات، موقعيت گفتاري و شنيداري ، علائق مخاطب و هر چيزي که شنيدن را خوشايند و گفتن را دلپذير مي سازد، دقت کرد.
بسياري از والدين و معلمان در نحوه ي سخن گفتن دچار مشکل هستند و از اين رو مخاطبانشان يعني فرزندان و فراگيران يا علاقه اي به شنيدن ندارند و يا به گونه اي مي شنوند که با خواست و رضايت آنان همگون نيست . گونه هايي از سخن گفتن که شنيدن را دشوار و نامبارک مي سازد از اين قرار است:

1 - 3) سخن گفتن آمرانه و خشن

برخي دوست دارند همواره از موضع برتر سخن بگويند. آنان به دليل کمبودهاي روحي و رواني و يا به دليل تلقي و دريافت نادرست از مقولاتي چون اقتدار، قاطعيت، مديريت و .... هميشه در نقش فرمانده ظاهر مي شوند و طبيعت جوان، پذيرنده ي چنين موضعي نيست. طبيعت جوان ، نيازمند همدلي ، هم صدايي ، احساس پذيري ، عاطفه جويي و البته خردگرايي و چون و چرا کردن است. از اين رو هرگز سخن از موضع برتر را با طبيعت خويش هماهنگ نمي يابد و لذا بر استادان لازم است که از اين نحوه سخن گفتن پرهيز کنند و به جاي ايجاد جاذبه به دافعه نپردازند.

2 - 3). سخن گفتن اخلاق گرايانه

منظور از سخن گفتن اخلاق گرايه، سخن گفتن اخلاقي نيست. استادان ناگزيرند که دانشجويان را با مباحث و ارشادات اخلاقي آشنا سازند. به عبارت ديگر سخن گفتن اخلاق گرايانه را به سخن گفتني مي گوييم که گوينده فقط ژست اخلاقي گرفته باشد. در حقيقت برخي نه از موضع آمرانه که از موضع پدرانه سخن مي گويند و چنين وانمود مي کنند که داناي روزگارند و در اين نحو گفتگو، مخاطبان خود را فرزنداني نورس و نوباوگاني بي تجربه قلمداد مي کنند که بايد از سر لطف يا ترحم آنان را به سخن راست و راه نيکو رهنمون شد. اين نوع از سخن گفتن نيز با طبيعت جوان - که افزون بر نوعي سرکشي خود را راست رو نيک منش مي داند - چندان سازگار نيست.

3-3) سخن گفتن از موضع همه چيز دان وعلامه

برخي ديگر دوست دارند چنين وانمود کنند که از همه چيز آگاهند. استاداني هستند که از علم ، ادب، فقه ، سياست و ... گرفته تا فرهنگ ، شعر، موسيقي ، مسائل اقتصادي و نظامي آن هم در بعد داخلي و بين المللي و در يک کلمه از عرش تا فرش سخن مي گويند. تو گويي که بر همه ي مسائل احاطه دارند و عجيب تر آن که هيچ گاه توان اقرار به ناداني يا نا آشنايي و کم آگاهي خويش را در اين حوزه ها ندارند. از آنان هرگاه و از هر دري که بپرسي سخن آماده ي براي گفتن دارند و بي ترديد اين گزافه گويي و زياده خواهي و علامه نمايي باعث مي شود که چه اشتباهات جبران ناپذيري از آنان سربزند.
اگر کسي از موضع همه چيز دان سخن بگويد، نه تنها موفق به ايجاد ارتباط نمي شود؛ بلکه رشته هايي از ارتباط را که باقي مانده بود، مي گسلد و ديگران اگر به سخن او گوش دهند نه به دليل علاقه که شايد از سر اجبار باشد.

4 - 3) سخن گفتن انتقاد گرايانه

کساني که فقط ايراد مي گيرند و تماماً نقطه ضعف ها را مي بينند و توجهي به نقاط مثبت فرد ندارند، هميشه در مقام انتقاد بر مي آيند. همين است که زبان آنان هميشه تلخ و تخريب گر است. البته انتقاد اگر در موضع خويش و عادلانه باشد، کاري بجا و شايسته است؛ اما انتقاد يکريز و همواره که نشانگر بدبيني است، نه تنها سازنده و اصلاح گر نيست که بنيادهاي ارتباط را ويران و وارون مي سازد.
5-3) البته گونه هايي ديگري همچون گونه داوري و قاضي گري، گونه ترحم و دلجويي و ... وجود دارد که مانع ارتباط است و نه عامل ارتباط

4. شنيدن سخن جوان

گفتيم که افزون بر سخن گفتن با جوان ، به گوش سپردن سخن او نيز نيازمنديم.
جوانان - خصوصاً وقتي که ناراحت و دلگيرند - مي خواهند گوش شنوايي باشد که مورد پذيرش قرار گيرند. پذيرش نيز بدين معنا نيست که با احساسات، ديدگاه ها، علائق و خواست هاي جوان موافق باشيد. بلکه کافي است جوان و موقعيت وي را درک کنيد . همين درک موقعيت است که ايجاد رابطه و صميمت مي نمايد.
گاه برخي برخوردها حتي اگر اثري داشته باشد، موقتي و زودگذر است و آثار تربيتي ماندگار ندارد. اما اگر موقعيت جوان به خوبي درک شود، اجازه ي حرف زدن و فرصت انديشيدن در اختيار او نهاده شود و بگذاريم که راحت و آسوده در دل نمايد، به دنياي او نزديک شده ، احساسات اش را بهتر درک مي نماييم و در اين شنيدن ها و درددل کردن هاست که به راه حل هاي بهتر خواهيم رسيد.
براي بهتر گوش دادن لازم است:
الف) اندکي تأمل کنيم. بي محابا و با شتاب قضاوت ننماييم . شايد سخن نگفته اي در دل اوست که اگر بشنويم حق را از آن او بدانيم . بنابراين به جاي آن که با عتاب و خطاب و تلخي و تندي برخورد کنيم ، بهتر است با تأمل و دقت سخن جوان را بشنويم تا به راه حل مؤثرتري دست يابيم.
ب) کلمات در متن خود داراي بار معنايي هستند. خشم، ترس، احساس، عاطفه و ... معاني اي هستند که در ذات کلمات نهفته اند. بايد به اين معناني توجهي جدي داشت. نحوه ي توجه کردن به متکلم در ايجاد ارتباط مؤثر است. اگر سخن او را قطع کنيم ، يا به او مدام خيره شويم، يا بدون توجه به سخنان وي مشغول کار ديگري گرديم و يا با مزه پراني او را از ادامه ي سخن گفتن پشيمان سازيم، در آن صورت شنونده ي خوبي نخواهيم بود.
ج) نکته ي مهم تر آن که شنيدن سخن جوان همواره بدين معنا نيست که او با ما سخن بگويد. مابايد به پيام هاي غير کلامي او نيز توجه کنيم. گاه رنگ چهره، لحن صدا، حالات بدن، واکنش سريع و ... پيام هايي را مخابره مي کنند که رساتر از سخن مستقيم است. شنونده ي خوب بايد به اين پيام ها نيز توجه داشته باشد. نتيجه آن که شنونده خوب بايد:
الف) گوش دادن مؤثر را تمرين کند.
ب) جوان را براي بازگو کردن احساساتش زير فشار قرار ندهد.
ح) پاسخ هايي که مي دهد دقيق باشد.
د) بيش از اندازه سؤال نکند؛ زيرا اگر به قدري کافي اطلاعات به دست آورده باشد. طرح سؤالات بيش تر، معنا و مفهوم خود را از دست خواهد داد.
ر)براي گوش دادن وقت صرف نمايد. يعني با شنيدن چند جمله خسته و دلزده نشود.
ز) اگر فرصتي براي گوش دادن ندارد، آن را طوري متذکر شود که براي جوان قابل قبول باشد.

5. ابراز احساس با جوان

هميشه رابطه ي منطقي و فکورانه داشتن با جوان، پاسخ گو نيست. گاه بايد خارج از روابط خشک عقلي و منطقي به ابراز احساس پرداخت. از احساس جوان آگاه و از اين طريق با او مرتبط شد.
البته اين ابراز احساس بايد به صورت متعادل باشد؛ نه افراطي و نه تفريطي. با ابراز احساس، جوان ما را همانند خود احساس مي کند و اين به ايجاد رابطه ي برابر مي انجامد که اين نوع رابطه:
الف) انعطاف ساز است و ذهن باز را توليد مي کند.
ب) شخصيت ساز است.
ج) براي درک موقعيت ديگران ايجاد ميل و اشتياق مي نمايد.
د) قدرشناسي و احترام دوجانبه را افزون مي سازد.

نکات پاياني

1. با جوان همواره محترمانه و مؤدبانه برخورد کنيد.
2. بيش از آن که به رفتارهاي منفي او توجه کنيد ، به رفتارهاي مثبت وي توجه نشان دهيد.
3. با جواني که براي جلب توجه ، رفتار منفي از خويش بروز مي دهد، بهترين روش عدم توجه به آن رفتار است.
4. اگر چه جوان داراي عيوبي است. چشم پوشي از آن و نيز پذيرفتن عيوب ما، در ترميم عيوب جوان تأثير گذار است.
5. اگر جوان داراي رفتارهاي ناهنجار است، بايد آهسته آهسته به تغيير او همت گماشت؛ زيرا ناهنجاري ها يک شبه از بين نمي رود.
6. ناهنجاري يک شبه از بين نمي رود؛ لکن هيچ گاه نبايد از تلاش و اميد، نااميد شد.
7. براي ارتباط با جوان، خوب ، سخن گفتن، خوب گوش سپردن و ابراز احساس خوب، حتمي و گريز ناپذير است.
8. در مواجهه با جوان بايد واقع بينانه عمل کرد و نه آرمانگرايانه .
9. تغيير روش هاي رفتاري استادان و والدين ممکن است به تغيير رفتارهاي جوان و نهايتاً به ارتباط با او منجر شود.
10. هميشه خود را در موقعيت جوان قرار دهيد و از آن دريچه به دنياي او بنگريد.

پي نوشت :

1. مجمع الزوائد، ج 1 ص 125.
2. البته شايد در عصر پيامبر اسلام عمر طولاني چندان چشمگير نبوده لکن حديث پيامبر اسلام همه ي ادوار زندگي بشري را که پيامبران در آن مبعوث شده اند، در بر مي گيرد که دست کم در ادوار آغازين حيات انسان، معمرين يا صاحبان عمر طولاني فراوان بوده اند.
در نوشتن اين مقاله از دو کتاب : پدر ، مادر، نوجوان ترجمه ي مهدي قراچه داغي و جوان و بحران هويت تأليف دکتر محمد رضا شرفي استفاده شده است.

منبع: جوان و ارتباط با او